با این عنوان و در رابطه با شخصیت پردازی، چند توصیه را باهم مرور کردیم. درادامه، نکتهای که باید گفت این است که پیشنهادهای این ستون را میتوانید به سه بخش کلی تقسیم کنید: توصیههایی که نکتههای ریز و جزئی را پیشنهاد میدهند: تکنیک ها، توصیههایی که استراتژیهای کلی تری را بیان میکنند و به شما برای ترکیب بندی متن کمک میکنند، و ــ در نهایت ــ توصیههایی که برای برنامه ریزی مسیر نویسندگی میتوانند مفید باشند. با چنین رویکردی، مبحث طراحی شخصیتهای زنده و باورپذیر را ادامه میدهیم.
ششم. از کولاژ نترسید. کولاژ، که در هنرهای تجسمی کارکرد دارد، قادر است شیوهای از تصور یا عملکرد را توضیح دهد، به این معنی که تکههایی از منابع مختلف را دراختیار داشته باشیم و با سرهم بندی آنها به یک کل متفاوت برسیم. در این شکل از ساختنِ شخصیت میتوان به همین شیوه عمل کرد، همان طورکه بسیاری از نویسندگان بزرگ دست به چنین کاری زده اند. این تکنیک در مشاهدات میدانی و استفاده از شخصیتهای واقعی برای ساختن کاراکترهای خیالی بسیار کارآمد است.
برای مثال، میتوانید بستگان و دوستان خودتان را به عنوان سرچشمههای ساختن آدمهای داستانتان به کار بگیرید. در این شیوه، از هریک خصلتی ظاهری یا رفتاری یا روانی را جدا میکنید، و در پایان کار، با چسباندن این ویژگیهای به هم، کاراکتر دلخواه خودتان را میسازید. این شیوه برای گریز از کلیشهها کارایی خوبی دارد.
برای مثال، آدمی با صلابت هیتلر را درنظر بگیرید. ظاهرش را بیایید کمی متفاوت بسازیم؛ برای مثال، چاقی مفرط داشته باشد و ــ علی رغم صلابتش در رفتارــ قادر به کنترل اشتهای خودش نباشد. همین نقطه ضعف امکانات دراماتیک زیادی برای قصه پردازی دراختیار شما میگذارد. حالا این آدم، با وجود این ویژگی ها، کسی باشد شبیه به فلان رفیقی که علاقه زیادی به حیوانات خانگی دارد و، شبیه به فلان خانم از اقوام دور، حمایتگر و مهربان باشد، و الی آخر. میبینید که چطور میتوانید کار را برای خودتان آسان کنید و با کنترلی تمام عیار شخصیت دلخواهتان را بسازید.
حالا بیایید استراتژیهایی داشته باشید برای اینکه شخصیت خیالی داستانتان برای خودتان هم زنده و نزدیک باشد.
هفتم. با دیگران درباره شخصیت داستانتان حرف بزنید. همان طورکه در گفتگوهای روزمره پیش میآید که درباره آدمهای دیگر حرف بزنیم، شرایطی برای خودتان ایجاد کنید که شخصیت داستانی را بتوانید در چنین ساختاری (که واقعی و ملموس است) بگنجانید. این ترفند باعث میشود کاراکتر داستان در قالبی قرار بگیرد که شخصیتهای واقعی معمولا در آن مینشینند. با یک دوست درباره این آدم حرف بزنید. ممکن است برای او هم سؤالاتی پیش بیاید یا حتی خودش پیشنهادهایی داشته باشد. در این حالت، شخصیت داستان و ویژگی هایش جایگاه دیگری برای شما پیدا میکنند و کاملتر و واقعیتر شکل میگیرند.
هشتم. نامه نگاری. این ترفند شاید کمی دیوانه وار به نظر برسد، اما مرزهای خیال و واقعیت را در ذهن شما میشکند. میتوانید برای شخصیت خیالی موردنظر نامه بنویسید یا به او ایمیل بزنید، یادداشتی که تصور کنید به دستش میرسد و میتواند آن را بخواند. چنین کاراکتری در ذهن خود شما تبدیل به موجودی زنده میشود که حجم میگیرد و هم ارز یک آدم واقعی تلقی میشود.
نهم. به شخصیت داستانی تان زمان بدهید. این پیشنهاد به شما این امکان را میدهد تا در طولانی مدت بتوانید خمیر کاراکتر را ورز بدهید تا در ذهنتان گسترش و عمق پیدا کند. گاهی، یک اتفاق روزمره کوچک و ناچیز میتواند جرقهای در ذهن ایجاد کند و الهام بخش تغییردادن یا ساختن فلان ویژگی در شخصیت داستان شود. چنین اتفاقی در بستر زمانی مناسب رخ میدهد؛ و برای همین است که زمان دادن به شخصیتْ کمالی ستودنی به او میبخشد.
با همین توصیه پرونده این مطلب را ببندیم تا به سمت افقهای تازهتر حرکت کنیم.
در پایان، باید گفت که شخصیت پردازی ابعادی بدون مرز و مشخصاتی بی شمار دارد. نتیجه منطقی آن این است که این مطلب فقط گوشهای از دنیای شخصیت پردازی را روشن میکند، مثل شمعی کوچک در یک دشت پهناور. درادامه، درباره شخصیت پردازی و تکنیکها و استراتژی هایش بیشتر خواهم گفت، و شمعهای بیشتری برای شما روشن خواهد شد.
با احترام عمیق به کورت ونه گات، نویسنده دیوانه، و کتاب ارزشمندش «سلاخ خانه شماره پنج» و شخصیت ماندگار «بیلی پیل گریم» که به طرزی مرگبار دوست داشتنی و زیباست.